باران
باران سلام
امیدوارم حال تو
باشد همیشه روبراه
شکرخدا
من هم ندارم غصه ای
جز دوری از آن روی ماه
از راه دور
سوسن سلامت می کند
مریم دعا گوی شماست
هان راستی
پروانه اینجا پیش ماست
اوهم دعاگوی شماست
یادش بخیر
با آن صدای شرشرت
ما روزهایی داشتیم
یا راستش
آن وقتها در قلب تو
ما نیز جایی داشتیم
باران من
حالا که تابستان شده
ما منتظر ؛ ما تشنه ایم
دیگر بیا
دیگر غم دوری بس است
ما بیش از اینها تشنه ایم
باور بکن
لبخند ما را تشنگی
از روی لب دزدیده است
اصلا بپرس
در باغ ما این چند روز
آیا گلی خندیده است؟
باران من
این نامه را کوکب نوشت
از جانب گلهای باغ
حتما بیا
دیگر خداحافظ ؛ تمام
قربان تو مینای باغ
پنجشنبه 25 دی 1393 - 11:28:18 PM